تحولات سیاسی جامعه شتاب خیره کننده ای بخود گرفته است. اعتراضات مردم سرنگونی طلب زمین را زیر پای حکومت داغ کرده است. بخشی از جماعت اوباش حاکم عربده میکشند٬ تهدید میکنند٬ به دار میکشند٬ بخشی دیگر التماس میکنند٬ و به حقوق مردم در چهارچوب قانون اساسی شان سوگند یاد میکنند٬ از مردم میخواهند که به کم رضایت دهند و دست از پا خطا نکنند. اما علیرغم هر تلاشی نمیتوانند به تعادلی پایدار شکل دهند. توافقاتشان بیش از چند هفته دوام نمی آورد. همه چیز بسرعت در حال تغییر است. جامعه وارد دوره ای از تحولات انقلابی شده است و تغییرات این چنینی از ویژگی و علائم دوران انقلابی است. تصاویری از این وضعیت گویای این موقعیت است.
با سرفرود آوردن جناح اصلاح طلب حکومتی در مقابل خامنه ای و دستگاه ولایت فقیه انتظار میرفت دور جدیدی از مناسبات میان جناحها شکل بگیرد. دورانی که "اعتدالیون" دو طرف از قرار امکان پیدا میکردند مبانی توافقشان را تعریف کنند٬ به چهارچوبی برای تداوم بخشیدن به عمر کثیف رژیم اسلامی دست یابند و "چانه زنی" ها را در بالا و به دنبال نوری در انتهای تونل دنبال کنند. موسوی اطلاعیه ای خطاب به جناح راست و دستگاه خامنه ای صادر کرد که به دنبال راه حلی برای "خروج" رژیم اسلامی از بحران است. شرایط پنجگانه خودش را تعریف کرد. خامنه ای هم متعاقبا راه را نشان داد. اعلام کرد که باید مرز بندی روشن و بدون تفسیری در مقابله با مردم و جریان سرنگونی طلب انجام دهند. کروبی کرنش کرد. اعلام کرد که دولت احمدی نژاد را از آنجائیکه "آقای خامنه ای" حکمش را تنفیذ کرده است بطور واقعی برسمیت میشناسد. و خاتمی بیشترین تعرض را به تلاش مردم آزادیخواه انجام داد. اما تمام این تلاشها و دولا راست شدنها چند هفته ای بیشتر دوام نیاورد. نشانه ها و چشم انداز اعتراض مردم در ۲۲ بهمن٬ جناح راست را به مقابله با این توافقات کشاند. چاقو کشان جناح راست می پرسند چرا باید با جریانی که ارزش مصرفش به پایان رسیده است پای میز مذاکره و بند و بست نشست؟ خواهان تسلیم بی قید و شرط "سران فتنه" هستند. و اصلاح طلبان دست از پا درازتر کوشیدند از زیر عبای خامنه ای به مواضع قبلی خود بخزند. برخی از صاحبنظران اصلاح طب می پرسند چرا باید سرنوشت خود را تماما به رژیمی در حال سقوط گره بزنند؟ اما در هر جست و خیزی بیشتر بی آبرو و مفتضح و حاشیه ای میشوند.
موقعیت جریانات اپوزیسیون پرو رژیمی هم گوشه ای از این سرگیجه سیاسی و شتاب تحولات را نشان میدهد. این مفلوکان سیاسی نمیدانند چه بگویند. یک روز آرامش ندارند. موسوی میگوید به دنبال راه حلی برای خروج از بحران است٬ به یکباره مرکز ثقل شان به راست خم میشود. به مذمت "خشونت طلبی" مردم و نقد شعارهای سرنگونی طلبانه می افتند. بخشا تجزیه میشوند. بخشا به نقد گذشته خود می پردازند و از مردم طلب مغفرت می کنند. موسوی میگوید مردم حق دارند راهپیمایی کنند٬ به یکباره فراخوانهای برگزاری تجمعات میدهند. شیرین عبادی و فراخوانهایش سمبل حقارت و بارومتر این جریان ارتجاعی است. نوسانات بالا معمولا با دامنه بیشتری در صفوف این جریان در پائین انعکاس می یابد.
جریانات راست پرو غربی هم از این سرگیجه و هراس سهم خود را برده اند. سهم حزب مشروطه گویا بیش از همه است. اینها گویی راهنمای راست روی و ارتجاع اند. پیش از آنکه موسوی سرخم کند٬ اینها سرخم کردند. اعلام کردند که از خامنه ای و مافیای روحانیت در مقابل احمدی نژاد حمایت میکنند. مانند کاسه لیسان اعلام کرده اند که چیزی "جز جنبش سبز" ندارند. هر چند که سران سبزها هم در هر فرصتی لگدی به این جریانات میزنند که گاه و بیگاه فغانشان را بلند میکنند. رابطه شان با هم جالب است. هر دو بر این تصور کودنانه اند که دیگری برایشان نقش ابزاری دارد. و این سرنوشت بازندگان و مجروحان سیاسی است. اخیرا داریوش همایون نظریه پردازشان بار دگر در هراس از سرنگونی انقلابی رژیم اسلامی و قدرت گیری کارگر و کمونیسم جبونانه اعلام کرده است: "تحول گام به گام به مراتب بر فروپاشی یا از هم پاشیدگی ناگهانی ترجیح خواهد داشت". گویی مساله بر سر سرعت تحولات است و نه جهت و اهداف این تحولات. گویی ما در جهت یکسان و مشترکی گام برمیداریم و این جاماندگان مساله شان تنها سرعت تحولات است.
در آن طرف دیوارها وضعیت جریانات قوم پرست و ناسیونالیستهای قومی هم خیره کننده است. این جریانات که رسالتشان الصاق طوق لعنت بر گردن مردم منتسب به بخشهای مختلف جامعه است٬ به یکباره سبز شدند. طرفدار حقوق بشر و "خشونت گریز" و "صلح طلب" شدند.
اما مهمترین تغییر را شاید بشود در سیمای اوین مشاهده کرد. اوین هم این روزها تغییر کرده است. نه از آن رو که دیگر جایی برای آدمکشی و شکنجه و تجاوز و اعدام نیست٬ نه! از آنرو که دیگر هراسی در قلبها ایجاد نمیکند. دیگر عاملی جهت ارعاب و وحشت نیست. برعکس مکانی برای اعتراض است. فریادهای زندانی سیاسی آزاد باید گردد. هلهله و بوسه های شادی برای آزادی هر زندانی سیاسی. گویی این دیگر زندانبانان اوین هستند که بر خود میلرزند. در هراسشان روزی را تصور میکنند که درهای اوین را بر سرشان خراب کنیم.
تصاویر به سرعت عوض میشوند. آنچه که تا دیروز رویایی دست نیافتنی بنظر میرسید اکنون واقعیات دست یافتنی روزهای آتی هستند. براستی چه کسی تصور میکرد در مقابل اوین٬ قلب خونین رژیم اسلامی٬ جائیکه رژیم اسلامی به درگاه هیولای خدا دهها هزار تن را به مسلخ برده است٬ فریادهای آزاديخواهانه و شور و هیجان و قدرت مردم به نمایش گذاشته شود؟ چه کسی تصور میکرد فریادهای مرگ بر خامنه ای همه گیر شود؟ چه کسی تصور میکرد خیابانهای تهران شاهد شعارهای مرگ بر جمهوری اسلامی باشد؟ روزی که شعارهای آزادی٬ برابری٬ حکومت کارگری فریاد زده شود٬ نیز دور نیست . *